رمان طلسم خون98

Fati.A Fati.A Fati.A · 1403/12/22 11:06 · خواندن 1 دقیقه

*باناباوری بهش خیرهه شدم
بالکنت گفتم
_چ..چطور..چطور..ممکنه...اصلاتو..کی..هستی؟!
لبخندی زد
_اسمم صنمه،من یه پری درمانگرم،ازهرصدتا پری یه پری این قدرتو دارهه ومیشه گفت ازشانس خوبم یا بدم من این قدرتو دارم

حرفشو پیش خودم تکرارکردم،پری درمانگر
اسکلم کردهه؟!
پقی زدم زیرخندهه
_پری!!!؟؟شوخیت گرفته یا ایسگامو گرفتی؟

*پوکرفیس نگام کرد
_مگه من باتوشوخی دارم

شونه ای بالا انداختم
_اوکی فرض کنیم حرفاتوباورکردم که کردم،میشه بگی تودقیقا کی هستی،برای چی منودزدیدین

ازجاش بلندشد
_متاسفم من نمیتونم چیزی بهت بگم ،ولی مطمعن باش تیمور خودش بزودی همچیو برات تعریف میکنه

*اسم تیمور بشدت برام اشنابود،تیمور تیمور کی بود
بایاداوری تنها تیموری که میشناختم موبه تنم سیخ شد
صاف توجام نشستم
من یه تیمور میشناختم اونم دشمن خونی ارسلان بود
قاتل پدرومادر بابامو ارسلان
با بهتوخشم،قبل از اینکه صنم ازاتاق بیرون برهه دادزدم
_وایسا ببینم،تیمور منو دزدیدهه
برگشت سمتم
_نگیم دزدیدن،بگیم مهمونت کردهه

باحرص جواب دادم
_تو منو گرفتی زنیکه
_نه
_پس چی،اصلا این تیمور کیه دنبال چیه
_بزودی میفهمی چرا اینجایی ،بعدم مردی که قبل ازمن ملاقاتش کردی،تیمور بود
*دهنم مثل ماهی بازوبسته میشد
نه امکان ندارهه،اصلا تیمور برای چی منوبدزدهه
منومیخواد چیکار
بایاد اوری ارسلان،بغض بیخ گلوم چسبید
نکنه بخواد بامن اونو تهدید کنه
زندگی ارسلان به من بستگی داشت
میدونستم تا طلسم لعنتیش نشکنه  زندگیش یه جورایی به من بستگی دارهه

نمیدونم چقد توفکربودم چقدباخودم کلنجار رفتم
زمانی به خودم اومدم که هوا تاریک شدهه بودو حتی دیگه صنمی تواتاق نبود