رمان طلسم خون11

Fati.A Fati.A Fati.A · 1403/11/21 14:25 · خواندن 2 دقیقه

یه نگاه تواینه به خودم انداختم یه هودی مشکی باشلوارستش تنم بود،موهاموازبالای سرم محکم بستم،کلاه هودیمم روسرم کشیدم
دراخرماسکوبه دهنم زدم وبایه نگاه به ساعت که۶صبحونشون میدادازاتاق بیرون اومدم
احتمالابابارفته بودوبی بی خواب بود
گوشیموتودستم فشوردموخیلی اروم ازپله هاپایین اومدم
بارسیدن به درب هال نفس عمیقی کشیدموبایه بسم الله دروبازکردم
،،واردحیاط شدم بادیدن حامدوحمیدجلوی درفوشی زیرلب نثارشون کردم
یکم وایستادم تابلکه حواسشون پرت شه
حامد درحال چرت زدن بوداماحمیدچهارچشمی این ورواونورومیپایید
دعادعامیکردم یکم حواسش پرت شه که انگارخداصداموشنیدکه گوشیش زنگ خوردو کمی ازدرفاصله گرفت
_جانم ارباب امری داشتین
_................
_روچشم اقا
**سریع ازفرصت استفاده کردموبانهایت سرعت ازکنارحامدچرت زدههو حمیدکه پشتش بهم بودگذشتم
ازبچگی دویدنم خوب بودولی بخاطرناراحتی قلبیم زیاد اینکارونمیکردم
ولی الان چاره ای نداشتم
تامیتونستم فقط دویدم نفسام به شمارهه افتاده بودوقفسه ی سینه ام دردمیکردولی چاره ای نداشتم 
بالاخره بعدازکلی دویدن باقلبی دردناک کناردرختی ایستادم
نفس نفس زنون قوتی قرصموهمراه بطری کوچیک اب ازتوکوله ام
دراوردموقرصموخوردم
همون گوشه نشستم،اشکی ازروی دردگوشه ی چشمم چکید
_داری چه غلطی میکنی اریکاواسه چی جونتوبخاطریه کنجکاوی مسخره به خطرمیندازی احمق
داشتم ازتصمیمم منصرف میشدم حرفای بی بیوهشدارهای بابا ازیادم نمیرفتومنوپشیمون ترمیکرد
اروم ازجام بلندشدم برگردم که صدای زوزه ی گرگی روخیلی واضح شنیدم
چشام ازتعجب گردشد،یعنی واقعاگرگی که توخواب دیدم وجود دارعه امکان ندارهه
نیروی عجیبی منوبه سمت جنگل میکشوند،مثل این بودکه کسی بزورمنوبه اون سمت هل بدهه پاهام بی اراده به سمت جنگل قدم برمیداشتن
به ورودی جنگل رسیدم همچنان کلی حسارو نوارزرد دورش بود
به سمت همون سوراخ بزرگی که اون روز دیده بودمش رفتموبی معطلی ازش عبورکردم
بادیدن درختای بلندچناروچمنای سبزلبخندی رولبام نقش بست پس بخاطرهمین روستااسمش همیشه بهاربود
چون باوجودزمستون درختاسبزو پربرگ بودن
اروم ازبین درختاگذشتم صدای پرنده هاوجیک جیکشون ملودی گوش نوازی ایجادکرده بود
افتاب امروز باسخاوت بیشتری میتابیدوراهوبرام امن نشون میداد
مطمعنم اگه شب بودانقداحساس ارامش نمیکردم
دقایق طولانی درحال راه رفتن بودم که یهو سایه ای ازپشت درخت دیدم
ترسیده قدمی به عقب برداشتم یایه نزدیک ترشد
که بی اراده شروع به دویدن کردم بدون اینکه پشت سرمونگاه کنم
فقط میدویدم