رمان طلسم خون227

Fati.A Fati.A Fati.A · 14 ساعت پیش · خواندن 1 دقیقه

رافئل باسرعت خیلی زیادی دورش چرخید
سرعتش به قدری زیاد بود که اصلا حرکت کردنشو ندیدم
لحظه ی بعدایستاد،که نگاه وحشت زده ام به سرخون الودی که تو دستش بود خیره شد
ناباور به تن بی سرماروین چشم دوختم
بادیدنش ازشدت ترس جیغی ازته دل کشیدمو سرمو توسینه ی ارسلان قایم کردم
صدای همهمه ها دوباره بلندشد
چیزی روزمین پرت شدوصدای فریاد بلند رافئل توسرم پخش شد
_مجازات کسی که قوانین رو نقض کنه و منواحمق فرض کنه مرگه ،ازحالابه بعد جانشین ماروین ،ارسلان ادیبه،اریا ادیب بخاطر همکاری با ماروین از محفل عذل میشه وشاهین رضایی جانشینش میشه،صندلی تیمور خالی میمونه تا جانشین بعدی رو انتخاب کنم تااون موقع هیچکس حق ندارهه بجای من برای اون صندلی جایگزین انتخاب کنه فهمیدین

صدایی ازکسی درنیومد که باصدای بلندتری دادزد
_فهمیدین یانه

همه چشم بلندبالایی گفتن
اروم ازاغوش ارسلان بیرون اومدم
ارسلان موچ دستمواسیردستش کردو درمقابل نگاه اخمالود بابا منوهمراه خودش،به سمت خروجی کشوند
باخارج شدنمون ازعمارت ،نفس حبس شده امو بیرون فرستادم
خوشحال بودن برای حال من کلمه ی خیلی ناچیزی بود
من ازشدت خوشی روابرا بودم
لبخندبزرگی رولبام نشسته بودوقصد جمع شدن نداشت
ارسلان لحظه ی وایستاد،رافئل که جلوی ماقدم برمیداشت برگشت سمتمون بالبخند بهم نگاه کرد
_امیدوارم سری بعد توموقعیت بهتری ببینمت

متقابلالبخندی زدم
_ممنونم اگه تونبودی نمیدونم چه اتفاقی برام میوافتاد

قبل ازاینکه رافئل حرفی بزنه ارسلان عصبی گفت
_بزارمن بگم چی میشد توزن اون بی ناموس مادرقهبه میشدیو بچه ام قربانی خوادخواهی وعشق کثیف تومیشد

قبل ازاینکه دهن بازکنم جوابشوبدم رافئل روبه ارسلان گفت
_هی پسر اذیت نکن رفیق منو،هرچی که بودهه تموم شدهه رفته،بعدازاین هم دیگه رو ناراحت نکنین،همیشه که من نیستم نجاتتون بدم

پشت بندحرفش بلندخندیدکه ارسلان ضربه ی به شونه اش زد
_ببند مگس نرهه توش،فازم نگیر واسه من

رافئل بازم خندیدو حرفی نزد
اومدبرهه که ارسلان منو ول کردو مردونه بغلش کرد
_دمت گرم مرد،یه عمر مدیونت شدم
_قدرموبدون پس