رمان طلسم خون239

melody.A melody.A melody.A · 1404/2/13 10:43 · خواندن 1 دقیقه

باصدای پری ازاینه چشم برداشتم

_جانم پری چیزی گفتی

بانیش بازگفت
_گفتم خیلی جیگرشدی خدابهت رحم کنه امشب

باچشای گرد شدهه از پرروییش،خندیدم
_خیلی بیشوری

ابروهاشو برام بالاانداخت
_نوچ بیشور نیستم فقط حقایق رومیگم

چشم غره ی بهش رفتم
_لازم نکردهه شماحقایق رو بازگو کنی

بلندخندیدو کمکم کرد تور بلندمو رو صورت ارایش شده ام بندازم
_خیلی خب حالابیابزن،عجب عروس بداخلاقی ،اصلا نخواستیم میریم یکی دیگه رو واسه آلفامون میگیریم اونوقت تومیمونی میترشی باید بندازمت تو دبه

باارنج زدم توپهلوش
_غلط کردی ضعیفه،میکشم هرکی شوور منو چپ نگا کنه

از لحن لاتیم ،خنده اش شدت گرفت

_نکشیمون جومونگ،شوهرت ارزونی خودت بابا

جوابم بهش یه نگاه چپی شدو بس