رمان طلسم خون260

melody.A melody.A melody.A · 1404/2/17 11:12 · خواندن 1 دقیقه

نفس عمیقی کشیدمو بازوی ارسلان رو چنگ زدم
ازحرکت ایستاد
برگشت سمتم
نمیدونم قیافه ام چه شکلی شده بودکه به ثانیه نکشید نگاهش پراز نگران شد
_اریکا.....

قبل ازاینکه بازحالموبپرسه زودگفتم
_خوبم خوبم...فقط میترسم

دست سردموبین دست گرمش گرفت
_وقتی من کنارتم حق نداری بترسی

لبخنداطمینان بخشی زدم

_کنارم باش ،همیشه همینطوری دستموبگیر مطمعن باش اون موقع من دیگه ازهیچی نمیترسم

لبخندجذابش ازیه طرف چال گونه اش ازطرف دیگه دل بی جنبه اموزیر رو کرد
محوتماشاش بودم که صداش منوبه خودم اورد

_بریم؟
 

*هنوز خیره نگاش میکردم که باخنده ی کنترل شده ای ادامه داد
_عزیزم،من جایی فرارنمیکنم بزار کارمون تموم شه بعد هرچقد خواستی منودیدبزن،خب؟

حرصی از حرفی که زد
باارنج زدم توپهلوش که صدای اخو واخ الکیش رفت هوا
_اخ ترکوندیم عجب دستی داری زن پهلوم سوراخ شد

قبل ازاینکه من حرفی بزنم
باباکه جلوترازمابه سمت خروجی فرودگاه میرفت
باحرص توپید
_گندش نکن نمردی که،ضربه ی که بهت زدنهایت شبیه کتک زدن مورچه به فیل بود،الکی کشش ندهه