رمان طلسم خون283

melody.A melody.A melody.A · 1404/2/22 11:03 · خواندن 1 دقیقه

نگاهمو به اینه دوختم،خیلی وقت بود ازدیدن صورت خودم فرارمیکردم
دلوزدم به دریاو زل زدم به صورتم داخل اینه
باورم نمیشد
این من بود
منکه منکه صورتم لاغرو رنگ پریده بود
حتی زیرچشامم گودافتاده بود

اه چرت نگو اریکا معلومه خودتی،باناباوری صورتمولمس کردم
شوکه خندیدم
خدای من امکان نداشت،صورتم دوبارهه توپرو گرد شده بود
دیگه خبری از اون رنگوروی زردوصورت استخونی دیروز نبود
بادقت اینباربه بدنم که یه نیم تنه و یه شلوار راحتی تنم بود نگاه کردم
بدنمم مثل صورتم
مثل سابق شده بود
حتی تپل تروسرحال ترازقبل
خدایا خواب میدیدم
یا واقعا این همه تغییرخوب تویه روز اتفاق افتاده بود
دستموباشیطنتولبخند به سینه هام کشیدم
سایزشون دوبرابرشده بود،جادو شده بودم یا خواب میدیدم
والا اینا نمیتونست واقعی باشه
ذوق زدهه خندم اوج گرفت
مطمعنم ارسلانوبابا  بادیدنم شوکه میشن

باصدای قارو قور شکمم بالاخرهه دست از دیدزدن خودم برداشتمو ازدسشویی بیرون اومدم
حس خوبی داشتم
درسته گرسنه ام بودولی انگار یه انرژی زیادی توخودم حس میکردم
جوری که دلم میخواست هرطورشدهه تخلیش کنم
موهاموبادست مرتب کردم
نمیدونم چرا چیزی یادم نمیومد ازبعداز فرودگارو
ولی احتمال میدادم، وقتی فرود اومدیم تو ماشینی چیزی خوابم بردهه وبیدارم نکردن،این خونه روهم برای موندنمون اجارهه کردن
دراتاقوکه بازکردموبیرون اومدم

درکمال تعجب باخونه ی سوتو کور مواجه شدم