رمان طلسم خون33

باصدای دادمرد کوپ کردم
_کی اونجاس؟
باچشای گرد شده ازوحشت خواستم قایم بشم که دست بزرگی رو دهنم نشستوباسرعت به عقب کشیده شدم
وحشت زده تقلامیکردم
خدایا این دیگه کی بود
بوی اشنایی زیربینیم پیچیدوناخداگاه اروم شدم
_هیششش منم
باشنیدن صدای ارسلان زیرگوشم،برخلاف نفرتی که ازش داشتم
اروم گرفتم،مسخرهه بود ولی کل ترسم دود شد رفت هوا
*بابرداشتن دستش نفس عمیقی کشیدم
داشتم خفه میشدم
نمیتونستم تکون بخورم بین اونو درخت گیرافتاده بودم
بااخم نگام کردوپچ زد
_اینجاچه غلطی میکنی نصفه شبی
چشم غره ای بهش رفتم
_بنظرت چیکارمیکنم
*دستشودورکمرم حلقه کردومحکم کمرموفشارداد
اخی ازدهنم خارج شد
لعنتی انقدمحکم فشارداد فکرکنم پوست کمرم کنده شد
_ببند دهنتوتاهمینجا لهت نکردم
شاکی نگاش کردم
_اگه دست مضخرفتواز روم برداری صدام درنمیاد
*برخلاف چیزی که گفتم فشاردستشو بیشترکردوازلای دندوناش غرید
_میرم اون دیوثومیفرستم برهه ازجات جم بخوری همینجاولت میکنم میرم
ترسیده دستشوگرفتم
_منم میام میترسم
*دستمومحکم پس زد
_بتمرگ سرجات تابیام
*به دنباله ی حرفش ازپشت درخت دراومدو به سمت اوناقدم برداشت