رمان طلسم خون144

دوروز ازاون شب کذایی میگذشت
حتی یاداوری اون شبم حالموبدمیکرد
اون لعنتی رسمابهم تجاوز کرد
ازش بدم میومد
چرا یه بارم که شدهه منواحساساتمونمیدید
من احمق فکرمیکردم لاقل ذره ای دوسم دارهه یایکمم شده براش مهمم امانه اون عوضی ترازاین حرفابود
اون قلبی نداشت که توش کسیوجابدهه
_اریکاجان بیاصبونه
باصدای پری ازفکربیرون اومدم
لبخندی به صورت گردوبامزه اش زدم
_توبرو منم الان میام
_دیرنکنیا آلفام امروز باماصبونه میخورهه میخوادهمه سرمیزباشن
باتعجب سری تکون دادم که بی حرف ازاتاق بیرون رفت
چه عجب بعد دوروز خودشونشون داد،ازاون شب به این ور ندیده بودمش
تیشرتوشلواری تنم کردم
موهامم دم اسبی بستم
بایه نگاه تواینه از ظاهرم مطمعن شدم
بابیرون اومدنم پری رو که به دیوارتکیه داده بود،دیدم
پری عضو تازه وکوچیک گله بود،بیست سالش بودوتقریبا یه سال ایناازمن بزرگ بود
دخترخیلی مهربونی بودومنویاد ویدامینداخت
بایاداوری ویدا اهی کشیدم
چقد دلتنگش بودم
_هی اریکا، اری
_جانم چیزی گفتی