رمان طلسم خون148

بهت زده دستمورودهنم گذاشتم تاصدایی ازم درنیاد
نهههه
چی داشتم میشنیدم
اگه اگه گرگش بمیرهه ارسلان چی میشه چه بلایی سرش میاد
خوابی که دیده بودم توذهنم تداعی شد
نه خدایاخواهش میکنم نزارهمچین اتفاقی بیوافته
باصدای گرفته ی ارسلان قلبم به درداومد
_اگه گرگموازدست بدم،نه میتونم عضومحفل شم نه دیگه میتونم آلفای گله باشم
شاهین برخلاف ارسلان امیدوارنه گفت
_هنوزم یه راه هست،طلسم،طلسمت باید ازبین برهه
بهرام حرف شاهینوتاییدکرد
_طلسمت بایدبشکنه آلفام
صدای عصبیوبلندارسلان نشون ازاعتراض شدیدش میداد
_حتی فکرشم نکنین،اون دخترچه بخوام چه نخوام دخترخونده ی آریاس،بعدم نصف سن منو دارهه،توان رابطه روندارهه،بایدیه راه دیگه پیداکنین
بهرام کوتاه نیومد
_راهی وجودندارهه،بایدطلسموبشکنی زندگی همه ی مابه تو بستگی دارهه اگه راحت کنارگیری کنی گله نابود میشه
*دیگه نموندم تابه حرفاشون گوش کنم
باقدم های سست به سمت اتاقم رفتم
خودموروتخت پرت کردم
چرا نمیخواست باهام سکس کنه
انقدازم بیزارهه
هه میگه طاقت رابطه روندارم اونوقت کونم میزارهه
ازبیچارگیوعصبانیت،سرموتوبالشت فروکردم
کاری ازم برنمیومد
وقتی اون نمیخواست
منم نمیتونستم مجبورش کنم هرچندکه زندگیومقامش درخطربود
حتی شایدبه این بدیم که تصورشومیکردم نبود
بنظرم اون خواب یه خواب چرت بود
وگرنه تاالان اون مرد مجهول روملاقات میکردم
****
_اری جون،اریکا پاشودختر
باصدای پری ازخواب بیدارشدم
لای چشموبازکردم
باصدای گرفته ازفرت خواب نالیدم
_جون جدت بزاربخوابم خسته ام
_نمیشه بلندشوافرین
گیجواخمالوازجام بلندشدم
_هوم،چیشدهه
درحالی که تختومرتب میکردگفت
_ساعت پنجه،دوساعت دیگه مهمونی شروع میشه بایدحاضرشی الفام دستوردادهه اماده ات کنیم
_چه مهمونی
شونه ای بالاانداخت
_افرادمهم زیادی قرارهه بیان ولی اقاشاهین گفت یکی به اسم مروین مگوین ،اه اسمش چی بود،اها ماروین قرارهه بیاد،انگارشخص مهمیه،غلط نکنم رئیس محفله،قدرت زیادی دارهه
دلیل اومدنشم هنوز کسی نمیدونه