رمان طلسم خون155

سرم رو بین سینه اش مخفی کردم
صدای فریادارسلان ،همهمه هاروقطع کرد
_همگییی بیرون،مهمونی تمومههه
باگفتن این حرف،ازپله هابالارفت
همینکه داخل اتاق شدیم
محکم پرتم کرد روتخت
هینی ازترس کشیدموتوخودم جمع شدم
نگاه کلافه وعصبیش لحظه ای ازروم برداشته نمیشد
دلیل این حالش بی شک من بودم
بابغض سرموپایین انداختم
_ببخشید
باصدای دادش، قلبم اومد تودهنم
_بهت گفتم من کوصکش گفتم،حواست به رفتارت باشه،گفتم یانگفتم
_من....
بازوهامومحکم چنگ زدو توصورتم نعره زد
_توچی هان توچی،گوه زدی به همچی رفتی توبغل اون پوفیوس مادرجندهه که چی بشه،تنت میخارید به خودم میگفتی،نفهم گندزدی به همچی ،حالااون بی ناموس تاگیرت نیارهه دست ازسرمون برنمیدارهه،همینومیخواستی هان،ازوقتی بدنیا اومدی برای من فقط دردسر درست کردی،کی وجود نحستواز زندگیم گوم میکنی هان
کی منوبه حال خودم میزاری
*اشکی ازچشمم فرود اومد،حرفاش باتموم تلخیش راست بود
حقیقتی که تلخیش مثل زهرماربود
حقیقتی که زندگی ارسلانوزندگی کسی که عاشقش بودمونابود کرده بود
من ،من لعنتی جز نحسی براش چیزی نداشتم
باکوبیده شدن دراتاق،ازجاپریدم
رفته بود
چقد بدبخت بودم که جز دردسربراش چیز دیگه نداشتم
زانوهامو توبغلم جمع کردم
نمیدونم چقد گریه کردم اما باصدای دادوبیداد ارسلان به خودم اومدم
سریع به سمت درپاتند کردم
گوشمو به درچسبوندم تاببینم چخبر شدهه
_شاهین دهن منوباز نکن بگوببینم زالوی لجن ماروین چه زری زد
_گفت باکاری که توکردی وگرگی که ازدست دادی،شانس جانشینیو برای همیشه ازدست دادی
_به تخمم،میشنوی به تخمم،مردتیکه ی حرومزادهه رسما داشت به جفت من تجاوز میکرد،میفهمی تجاوز،جلوچشم همه،بخوام اینو به اردوان گزارش بدم،ننه اشومیگان
_منم دوساعته همینودارم میگم،ما هنوز یه برگ برنده داریم،فیلمای دوربینو داریم،خیلیام شاهد قضیه بودن