رمان طلسم خون161

بانشستن لبای داغوخیس ارسلان روسوراخ خونی کوصم،شوکه صداش زدم
اما اون بی توجه به من،عمیق لای پام رو زبون زد
انقدعمیق که جیغی ازلذت کشیدم
دوبارهه لیسیدنو مک زدن تپلم رو ازسرگرفت
ناله هام باجیغ زدن فرقی نداشت بعدازدقایق طولانی
سرشوبلندکرد، التش رو به ارومی به واژنم مالوندوتابه خودم بیام،بایه ضرب واردم کرد
جیغ کوتاهی کشیدم
تلمبه هاش به قدری محکموسریع بود که از دردولذت بلندبلند اهوناله میکردم
ارسلان سینه هامومحکم چنگ زدوفشورد
_ناله کن..اوفف لعنتی چقد تنگوخیسی،کیرم دارهه له میشه
_آخ...اومم..لعنتی
_دارم میکنمت اریکا...داری زیرم جرمیخوری
_ارععع...اومم...محکمتر..ایی
دقایق طولانی گذشت تامن برای دومین بارارضاشدم وارسلان لحظه ی بعد ازمن ارضاشد
ابشوداخلم خالی کرد
هردو،بی حال روتخت ولو شدیم
جونی توتنم نمونده بود
ارسلان منوتوبغلش کشید
بوسه ای به موهام زد
_زنم شدی
_اوم
_این میدونی یعنی چی
_یعنی چی
_یعنی بدجور جرت دادم
باحرص زدم توشکمش که بلندخندید
_پع دست بزنم که داری،هیچی دیگه یه زن زبون دراز دستوپاچلوفتی که ازقضا دست بزنم دارهه بهم قالب کردن
باتشرصداش زدم
_ارسلاننن
_جون بازم دلت میخواد
باحرص پشتموبهش کردموازخجالت سرموتوبالشت فرو کردم
باخنده ازپشت بغلم کرد
چقد خنده هاش قشنگ بود
_یعنی نمیخوای دیگه...ولی من یه دور دیگه میخواما
به دنباله ی حرفش الت سیخ شده اشو به باسنم فشارداد
باچشای گردشدهه ترسیدهه برگشتم سمتش
_وای نه من نمیتونم دیگه
بوس سریعی به لبام زد
_این حالت عادی سالارمه،نمیدونم چرا به احترام توفقط بلندمیشه
الانم فکرنکنم قصد خوابیدن داشته باشه
مشتی به سینه اش زدم
که اینبارخنده اشوخورد
خیره نگاش کردم که بی هوا لباشورولبام گذاشت
نفس توسینه ام حبس شد
چنان باولعوعطش ازهم لب میگرفتیم ،صدامون کل اتاقوپرکردهه بود
شهوت موزیانه توپایین تنه ی دردناکم پیچید
ارسلان به ارومی دستمو گرفتو پایین برد
بانشستن دستم رو آلت کلفتوآماده اش
اه مردونه اش بین لبام رهاشد
بالذت مشغول مالش دادن عضوش شدم
انقدحشریوخیس بودم که اینبارخودم التشوباسوراخم تنظیم کردم
ارسلانم باضرب واردم کرد
آه بلندم بین لباش خفه شد
واین شد استارت سکس بعدیمون
****