رمان طلسم خون171

_اومم
ناخواسته داغ کردهه بودم،زبونموکوتاه مکیدواروم لباشوازرو لبام برداشت
باخیسی زبونش روگردنم ،ازهیجان شونه اشوچنگ زدم
اروموباحوصله گردنمومی مکید
دستش که رو سینه ام نشست
برخلاف خواسته ام،موچ دستشو گرفتم
سوالی نگام کردکه بااسترس درحالی که دوروبرو میپایدم گفتم
_بسه،یکی میبینه
_هیشش،گفتی هرکاربخوابم میکنی،منم الان اینومیخوام
بانشستن دستش رو بهشتم،ازشهوت نالیدم که خیلی سریعوفرز دستشو داخل شلوارم فرستاد
دستش که ازشورتم رد شد
آهی ازته دل کشیدم
باانگشتش خیسی واژنمولمس کرد
_اوفف چه زودخیس کردی
_ارسلانن...لطفا
لباشوبه گوشم چسبوند
_لطفاچی،بکنمت؟!
_عااحح...اومم
_این یعنی ارعه؟
بالحن حرصی که بی قراریوشهوت توش امیخته شدهه بودگفتم
_ارعه لعنتی،میخوامت
_جونن،حشری من
بهشتم ازشهوت نبض گرفته بودوخیسیش کلافه ام کرده بود
باپایین کشیدهه شدن شلواروشورتم همزمان
هینی کشیدم که ارسلان کمی ازم فاصله گرفت
فکرکردم بیخیال شدهه،اما همون موقع شلواروشورت خودشم تازانوهاش پایین کشید
خمارنگاش کردم که باعجله اومد سمتم
یه لنگه پاموبلندکردو آلتشولای پام گذاشت
ازداغیوکلفتیش ناله ی بلندی کردم
اروم خودشوبهم مالوند
آلتش روبا آبم خیس خیس کرد
تواوج لذت بودم که یهوکل عضوشو تاته تو وژانم فروکرد
جیغ بلندی کشیدم که بالباش خفه شد
چنان محکموباولع لبامو میخورد که حتی نمیتونستم همراهیش کنم
باهرتلمبه اش داخل کوصم
ازدردولذت اهوناله میکردم
درسته خیلی درد داشت اما لذتش ازاون بیشتربود
صدای تلمبه هایی که باقدرت میزدوخیسی زیادم
بین درختا میپیچید
هیچوقت فکرشم نمیکردم
توهمچین جای ترسناکی بخوام سکس کنم
بعدازدقایق طولانی ارسلان لباشوازرولبام برداشت،شرط میبندم لبام کبود کبودشدهه باشه ازبس خوردو گازگرفت
اروم تیشرتموبالازد
سینه های درشتوسفیدم حالا درمعرض دیدش بود
نگاه خماروداغشوبه بالاتنه ام دوخت
تابه خودم بیام
سینه هامو از کاپ سوتین بیرون اوردو داغیوخیسی زبونش رو بهم هدیه داد
_عااححح...
_اومم این ممه هات،هر روز بزرگتروخوشمزهه ترمیشن
تواوج لذت بودم ،نوک سینه هام همزمان تودهن ارسلان بودو آلتش تو واژنم
لحظه ای زیردلم بشدت داغ شدولرزیدم
همزمان اونم بامن ارضاشدو ابشو تو واژنم خالی کرد
نفس نفس زنون بهم دیگه خیرشدیم
انقد بی رمقوخسته شدهه بودم که بزور سرپابودم
ارسلان زودتربه خودش اومد
تیشرتشو ازتنش دراوردواول منوبعدخودشو تمیزکرد
لباسامومرتب کردو شلوارخودشم بالاکشید
_حالا میخوای چی بپوشی
نیشخندی زد
_تیشرت زاپاس اوردم نگران نباش
باپریدن شهوت ازسرم،خجالت دوبارهه به سراغم اومد
اومدم ازکنارش ردشم که موچ دستمو گرفتو برم گردوند سمت خودش
سوالی نگاش کردم که خم شد روصورتمو لباموخیس بوسید
_مرسی کوچولو خیلی حال دادی
بادرک حرفش،حرصی مشتی به سینه اش زدم
_حقا که بیشعوری
ازکنارش ردشدم به سمت کلبه پاتندکردم
صدای خنده اش بلندشد
_هی کجا،چی گفتم مگه،تشکرمنم این مدلیه دیگه
بدون اینکه نگاش کنم گفتم
_عوضی
_شنیدم چی گفتیا
برگشتم نگاه چپ چپی بهش انداختم
داشت میومد سمت کلبه
_منم گفتم بشنوی
خنده اش که اوج گرفت
بی توجه بهش رفتم تو
اونم پشت سرم اومد تو
*******