رمان طلسم خون177

این صدا،این صدای لعنتی رو کجا شنیده بودم
تصویر مردی برهنه که همزمان بادوزن توجنگل ،درحال معاشقه بود،جلوچشم نقش بست
گندش بزنن ،این صدا متعلق به یه نفربود
اریک
پسرتیمور
برادرناتنی من
بابدنی لرزون شروع به تقلاکردم
_ولم..ولم کن اشغال
_عاا عیبه ادم به داداش بزرگش همچین لقبی بدهه
_ولم کن کثافت تو داداش من نیستی ولم کننن
_هوشهع اروم بگیر حرومزادهه تا همینجا دخلتو نیاوردم
ازترس به سکسه افتادهه بودم
نگاه خیسوترسیده ام به سمت ارسلانوبهرام کشیدهه شد
هنوز کسی سمتشون نرفته بود
همون لحظه یکی داخل کلبه شد
اریک دادزد
_یالا عطا نفلشون کن
_چشم اقا
باچشای گردشدهه نگاشون کردم
نههه نمیزارمم بلایی سر ارسلانم بیارن
باجیغوگریه شروع به تقلا کردم
مردی که اریک عطا خطابش کردهه بود
بااسلحه ونگاه شیطانیش هرلحظه به سمت ارسلانوبهرامی که انگار تواین دنیانبودن نزدیکونزدیک ترمیشد
بهت زدهه به صحنه ی مقابلم چشم دوختم
نه نههه من من نمیزارم
نمیزارممم
باقدرتی که نمیدونم از کجا نشأت گرفت
باپشت پام ضربه ی محکمی لای پای اریک کوبیدم
فریاد دردناکش توکلبه پیچید
دستاش ازدورم شل شدکه باسرعتی که برای خودمم غیرقابل باوربود
پسش زدم بابرداشتن مشعلی دیگه ای ازرو دیوار
به سمت عطا دویدم
صدای قدم هامو که شنید به سمتم برگشت که همون لحظه ضربه ی محکمی به سرش کوبیدم
اتیش مشعل به تنش سرایت کردو فریاد دردناکش گوشمو کر کرد
نفس نفس زنون به مردی که درحال خاکسترشدن بود خیره شدم
قلبم چنان باسرعت به سینه ام میکوبید که انگار میخواست ازسینه ام بیرون بزنه
اومدم به سمت بهرام برم که کسی موچ دستمو ازپشت چنگ زد
همینکه برگشتم به عقب گوشم از ضرب دست اریک،سوت کشید
به قدری ضربه اش برام سنگین بودکه جاری شدن خون دماغو دهنمو حس کردم
اگه دستمو نگرفته بود بی شک پخش زمین شدهه بودم
اومدم هلش بدم عقب که دادزد
_دختره ی جندهه،آدمت میکنم
بغض الود نگاش کردم که به سمتی پرتم کرد
توبغل شخصی فرو رفتم
_ماروین محکم بگیرش تابرگردم،حواست باشه درنرهه زیادی چموشه
سرمو که بلندکردم
نگاه شرور و بدجنس ماروین به چشام دوخته شد
صداشو ازبغل گوشم شنیدم
_نگران نباش این بامن توبرو سراغ بهرام