رمان طلسم خون190

Fati.A Fati.A Fati.A · 1404/2/1 10:12 · خواندن 2 دقیقه

ازیاد اوری چندروز پیش اخمام رفت توهم
نکنه بازم میخواد اون عوضیوببینه

_بابا اگه قرارهه بریم خونه ی ماروین یا جایی که اونم باشه ازالان بهت بگم من نمیام،اگرم بیام اونوببینم شده باشه پرواز میکنم ولی برمیگردم خونه

سری از روی تاسف برام تکون داد
_نترس مربوط به ماروین نیست،بعدم من نمیفهمم دلیل این همه نفرتوترست ازاون چیه

هیستریک وار خندیدم
شوخیش گرفته بود

_باباجونم بابای گلم توالان جدی داری اینو میپرسی یعنی دلیل این نفرتو ترس دخترتو نمیدونی

بابادستاشو روشونه هام گذاشتو جدی نگام کرد
_یعنی دلیل دیگه ای ندارهه مثلادلیلی که احیانا مربوط به ارسلان باشه

اخمی ناخواسته روپیشونیم نقش بست
دستاشو کنارزدم
_بابا یعنی تو دختر خودتو نمیشناسی،اینم حرفه تومیزنی

بابا برخلاف تصورم که فکرمیکردم الان پشیمونوناراحت میشه اخم غلیظی کردوگفت
_فکرمیکردم میشناسمت اما اشتباه میکردم،تو تموم باورم نسبت به خودتو ازبین بردی،میخوای بشنوی دلیلشو هوم

جوابی ندادم که دادزد
_باتوام میخوای بشنوی

صدای بلندش بغض شد چسبید بیخ گلوم
باهمون تن صدا ادامه داد
_تموم باورموازبین بردی اریکا ،ازاعتمادمم که دیگه اصلا نمیخوام حرف بزنم،توچیکارکردی هان اریکا رفتی با ارسلان باکسی که برادر تنی منه....حتی خجالت میکشم بگم چیکارکردی،همجا ازمردم روستابگیرتا اعضای محفلوسگای ارسلان راجب دخترمن حرف میزنن
ازهرزهه بودن دختر من حرف میزنن میفهمی این یعنی چی

بلندزدم زیرگریه 
بااشکایی که کنترلش سخت ترازهرکاری بود دادزدم
_نه نمیفهمم یعنی چی نمیخوامم بفهمم،مگه شمافهمیدن که من بفهمم،شمایی که این همه سال بهم دروغ گفتین همچیو قایم کردین،من حتی دیگه به چشامم اعتماد ندارم چه برسه به بقیه شمادیگه از اعتماد بامن حرف نزن،تموم بچیگم با عذاب وجدان سپری شد،میدونی چرا چون گفته بودین مادرم بخاطر من مرد،گفته بودین شما بجای اون منونجات دادین از اتیش سوزی،میفهمین تنهایی یعنی چی نه نمیفهمین من کل بچگیو کل نوجوونیم تنهابودم،همیشه توحسرت بودم،فکرمیکنین همچی پوله نههه والا نه من بابا میخواستم بجهنم که مادرنداشتم لاقل میدونستم بابا دارم
ولی توروهم نداشتم،بهم میگی هرزهه به دخترخودت میگی هرزهه مهم نیست بگو اما بدون دلیل داشتم،ارعه دلیل داشتم دلیلم مردی بود که باتموم زخمایی که بهش زدین باتموم بدی که درحقش کردین همیشه هوامو داشت همیشه کنارم بود که اگه نبود الان اینجانبودم