رمان طلسم خون202

دقایق طولانی نگاهم به پیست رقص بودکه زوجا باعشق یا برای سرگرمی توش میرقصیدن
یادش بخیرانگارهمین دیروز بودکه
ویدا منوارسلان رو مجبور کرد،تانگوبرقصیم
لبخندی که بایاداوری اون شب درحال شکل گرفتن رولبام بود
باصدای نحس ماروین،جمع شد
_نمردیم بالاخرهه خانم خندید،چیه بازبه اون پوفیوس فکرمیکنی نیشت بازشدهه
عصبی نگاش کردم
_ارعه به اون فکرمیکنم،فکرکردنم قدغنه
بازوم که اسیردستش شد
هینی کشیدم
اخی ازدهنم خارج شد که عصبی غرید
_ارعه قدغنه حق فکرکردنم بهش نداری،یه ساعت دیگه رسما نشون من میشی اخرهفته ام عقدمیکنیم دلم نمیخواد زنم فکرو ذکرش پیش مرد دیگه ای غیرمن باشه،شیرفهم شد
بازوم داشت زیر فشاردستش له میشد
بابغضی که هرآن ممکن بودبشکنه گفتم
_باشه عوضی باشه فهمیدم،حالادستمو ول کن
نیشخند پلیدی زدو رهام کرد
_خوبه همیشه همینقد حرف گوش کن باش
زیرلب ناسزایی بارش کردمو روموازش گرفتم
ازجام بلندشدم لاقل یکم راه برم که ماروین هم به تقلید ازمن بلندشد
_کجااا
_میخوام راه برم،چیه نکنه اینم باید ازتواجازهه بگیرم