رمان طلسم خون216

هینی کشیدوصورتشوچنگ زد
_هعیینن خانم صداتون چیش...
نزاشتم حرفشوکامل کنه دادزدم
_ازصبح کدوم جهنم دره ای بودی هان کدوم قبرسونی بودی،الان نگران شدی ارععهه خیلی نگرانمیی خب میگم برات میگم من خوبمم نه نههه اصلاعالیم توپ توپم ،بببین ازاین بهترنمیشم
جنون وار سیلی به صورت خودم زدم که باعث جیغ بلندخاتون شد
باهمون تن صدا ادامه دادم
_خوبم میبینی خاتون خیلی خوبم
پشت سرهم به صورتم سیلی میزدم که خاتون بلندزد زیرگریه و بزور دستامو گرفتو نگهم داشت
_خدامنولعنت کنه خدامنومرگ بدهه توروبه خدا قسم ات میدم اینجوری نکن
تقلامیکردم تاولم کنه اما حریفش نمیشدم
که کنارم نشستو بزورسرمو دراغوش گرفت
_بمیرم من برات مادر بمیرم چی به روزت اومدهه کاش قلم پام میشکست نمیرفتم بیرون
باصدای بلندی زدم زیرگریه
جوری بغضم شکست که صدام توکل اتاق پیچید
خاتون محکم بغلم کرده بود،مثل بید توبغلش میلرزیدم
نمیدونم چقد گریه کردم چقد لرزیدم که خاتون اروم پرسید
_مادرتامن پیرزنو سکته ندادی بگو چیشده اخه قربونت برم کسی اذیتت کردهه کسی چیزی بهت گفته
باهق هق دستامودورش حلقه کردم
_منو...ب..ب..بزورر ...بوسید
_هعیی کی ،کی جرعت کرد مادربگو خودتوخالی کن
_ظهر...زنگوزدن...من..من فکرکردم...شمایین...دروبازکردم...ماروین بود.....اون اون اشغال بود...اومدتو...بزوربهم دست زد...بزور بوسیدوبعدازکلی تهدیدولم..کرد..رفت
خاتون اهی ازته دل کشید
_خب مادرمن چی بگم الان ،نمیگم کاراون درست بودهه نه خیلیم اشتباه بودهه،اما خب توخودت انتخاب کردی توچه بخوای چه نخوای ماروین خان فردا رسما شوهرت میشه،حق دست زدنم بهت دارهه ،توبا یه بوسه به این روز افتادی اگه فردا بخوادباهات رابطه....
باوحشت ازبغلش بیرون اومدموسرموتن تن به چپوراست تکون دادم
_نهه نههه همچین چیزی نمیشه نه
خونسرد نگام کرد
_چه بخوای چه نخوای میشه توام نمیتونی جلوشوبگیری،الانم انقد خودتواذیت نکن بلندشو لباس بپوش بریم پایین دخترم اومدهه شبم قرارهه برهه،دوس دارهه ببینتت
حق با خاتون بود
من چه بالامیرفتم چه پایین میومدم
فردا قراربود زن ماروین بشم
تموم این چیزارو روزی که به باباجواب مثبتمواعلام کردم به جون خریده بودم
اما نه من هیچوقت فکرشم نمیکردم انقد عذاب بکشمو اینکه بخوادبهم دست بزنه،نه نمیزارم اجازه نمیدم دیگه بهم دست بزنه
همونجور که تصمیم گرفته بودم، فرداشب خودمو خلاص میکردم
بابغضی که درحال خفه کردنم بود،ازجابلندشدم
_خاتون شمابرو منم لباس بپوشم میام
_چشم میرم فقط دخترم دیگه بافکربه فردا یا اتفاقای ایندهه انقد خودتو اذیت نکن،بجاش یه تصمیم درست بگیر
_تصمیممو گرفتم خاتون دیگه ازهیچی نمیترسم