رمان طلسم خون218

Fati.A Fati.A Fati.A · 1404/2/7 11:12 · خواندن 1 دقیقه

لبخندتلخی به مهربونیش زدم،شایداگه مادر داشتم الان جای خاتون اون نگرانم میشدوهواموداشت
_مرسی ولی‌..
_عا دیگه ولی چیه دختر،پروانه مادر خانمو یه معاینه کن

پروانه چشمی گفتو بابرداشتن کیفش جلواومد
اول فشارمو بافشارسنج گرفت بعد دستشو رو شکمم گذاشت
_کجات بیشتر درد میکنه

بادستم جاهایی که بیشتردرد میگرفتو نشون دادم که دستشو گذاشت روش
دقایقی چشاشوبستو دستشو تازیردلم پایین اوردکه ازخجالت خنده ام گرفت
_پروانه جان لازمه تااونجاهارو دست بزنی

قبل ازاینکه پروانه چیزی بگه خاتون سریع گفت
_بله که لازمه ،بزارید کارشوبکنه خانم جان

سری تکون دادم که لحظاتی بعد پروانه بالبخندچشاشوبازکرد
منوخاتون سوالی نگاش کردیم که خاتون هول زدهه گفت
_ارعه یانه

پروانه باهمون لبخند پلکی زد،که گیج پرسیدم
_چی ارعه یانه،چیزی شدهه نکنه مشکلی چیزی دارم

پروانه بااطمینان نگام کرد
_نه گلم مشکلی نداری،مامان پرسید مشکلی داری یانه که من خیالشو راحت کردم،نگران نباش عزیزم چیزی نیست،یه مسمومیت غذایی بودهه که رد شدهه،اما بایدبیشترمراقبت کنی تا کامل خوب شی،مثلا استرس نگیری یازیاد کارنکنی،غذاهای بیرونو فست فودونوشابه ام نخوری

سری تکون دادم
_چشم خیالت راحت،ومرسی که برام وقت گذاشتی
_خواهش میکنم عزیزم کاری نکردم که،خب دیگه من  دیگه کم کم برم دیروقته

خاتون تادم در همراهیش کرد،منم برگشتم تواتاقم تایکم درازبکشم