رمان طلسم خون22

ارسلان اخمی کردواینبارجدی گفت
_مگه من باتوشوخی دارم اسکل،باورنداری ازدخترت بپرس، بزارخودش تعریف کنه چجوری برای آلتم له له میزد
هنوز حرف بی شرمانه ی اون کثافت تموم نشده بودکه ازنعره ی بلندبابا ازجاپریدم
_خفه شو حرومی ببنداون دهنتو،اون برادرزاده اته دیوثث
نفس عمیقی کشیدوسعی کرداروم ترحرف بزنه
_لعنتی تموم کن این نمایش مسخره رو،لعنتی من هنوز داداشتم چطور روت میشه راجب دخترداداشت اینجوری حرف بزنی
ارسلان اینبارچنان دادزدکه ترسیده ازش فاصله گرفتم
_داداش..کدوممم داداش بی ناموس..داداش من مردههه حرومزاده
مکثی کردوموهاشوچنگ زدونالید
_داداش من ۱۵سال پیش وقتی گفتم بیا انتقام مرگ پدرومادرمونوبگیریم رفت باتیمورمادرجنده همدست شد،مرد،داداش کوصکش من وقتی عضواون محفل لجن شدمرد،بازم بگم؟!! داداش دیوث من وقتی برای بدست اوردن جانشینی منوتوجسم مرده ی اون خرس لعنتی زندانی کردمرد،داداش من مردههههههه فهمیدی عوضی پس انقد داداش داداش نکن من نه برادری دارم نه برادرزاده ای
*ازچیزایی که میشنیدم یه ان به گوشام شک کردم حقیقت کلامش مثل تلخی زهر توسرم رسوخ کردوناباوروشوکه به بابانگاه کردم
سرافتاده اشونگاهی که ازم دزدیدگویای حقیقت بود
حقیقتی که زندگی همه امونونابودکرد
اول ازهمه ام زندگی ارسلانو،مردبی رحمی که دردشوظلمی که بابادرحقش کرده بودروفریادزد
نمیخواستم باورکنم حرفاشو بابای من همچین ادمی نبود
_بابااین این عوضی چی دارهه میگه
هنوز سرش پایین بودوترجیح دادسکوت کنه
اینبارجیغ زدم
_سرتونندازپایین جواب بدهه بگودروغه
بابا بازم سکوت کرد،اشکام بی اراده شروع به باریدن کردن
میلرزیدم نه ازسرمابلکه از غم ازعصبانیت، پدری که سالها برام حکم قهرمانوبهترین ادم دنیاروداشت
تویه به بدترین ادم دنیا تبدیل شد
باکشیده شدن دستم توسط ارسلان شوک بیرون اومدم
_هه هنوز شوک اصلی مونده، شک ندارم بابای بی همچیزت ازاینکه چه موجودیه بهت چیزی نگفته
گیج نگاش کردم مگه بازم موندهه
درحالی که باباروزیزنظرداشت ادامه داد
_بهت تبریک میگم جفت عزیزم باباجونت یکی ازپنج عضو اصلی انجمن محفل اژدهاس،میدونی یعنی چی،یعنی یه خون اشام اصیله
****