رمان طلسم خون231

نگاه بهت زده اموکه دید
ریلکس شروع به غذا کشیدن برای خودش کرد
_سری بعد برا من قد بازی دربیاری اوضات خیلی بدترازالان میشه،الانم بجای زل زدن به من،غذاتو کوفت کن تا بزور توحلقه ات نریختم
هول زده قاشق رو از رومیزبرداشتمو شروع به خوردن غذام کردم
ازاین بشر هیچی بعیدنبود
والا نمیخوردم ،بزور به خوردم میداد
با دل درد ناشی از پرخوری بزور ازجام بلندشدم
نمیخواستم بااین معده ی پر حالا حالاها بخوابم
ازسالن که خارج شدم به پذیرایی رفتموروکاناپه لم دادم
کنترل رو برداشتموTvرو روشن کردم
داشتم کانالارو جابه جا میکردم که کسی کنارم نشست
باپیچیدن بوی خوش جنگلو گلای رز توبینیم،ازحضور ارسلان مطمعن شدم
بالاخرهه یه فیلم پیدا کردم
فیلم پنجاه طیف خاکستری رو میداد
تعریفشوشنیده بودم اما ندیده بودمش
انقد سرگرم فیلم بودم که اصلا متوجه ی خاموش شدن چراغا نشدم
سرموکه برگردوندم
دیدم همجاخاموشه و کسی جزارسلان توهال نیست
برام جای تعجب داشت هنوز نرفته بخوابه
بافکربه اینکه نکنه دلتنگم شده باشه نیشم بازشدو بی ارادهه خودمو بهش نزدیکترکردم تاجایی که بازوم به بازوی ورزشکاریش چسبید
ازبرخورد بازوم بهش،گرمایی دلپذیری به بدنم سرایت کرد
تکونی نخورد حتی برنگشت نگام کنه
شیش دنگ حواسش به فیلم بود
لب برچیدمو به اجبار دوبارهه بهTvچشم دوختم
همون لحظه زنومرد نقش اصلی،شروع به بوسیدن هم کردن
صحنه های فیلم هرلحظه بدترازقبل میشد
ازگرمای بدن ارسلان بودیا ازدیدن فیلم بدجور داغ کردهه بودم
سرمو کامل چرخوندم سمتش
فضا بشدت رمانتیک بود
مطمعنم اونم اینوحس کرده ،با قلبی که ضربانش رو دور تند بود
بهش نزدیک ترشدم
همون لحظه سرشو چرخوند سمتم
نگاهش کاملا خنثی بودو نمیشد چیزی ازش فهمید
سرموجلوتربردم
فاصله ی صورتامون دوسه سانت بیشترنبود
نگاهش که رولبام سرخورد
چشاموسریع بستم
منتظر برای بوسیده شدن،لبامو غنچه کردم
اما هرچقد صبرکردم اتفاقی نیوافتاد
چشاموبه ارومی بازکردم که نگاهم تونگاهش گره خورد
بادوتا انگشتاس ضربه ای به پیشونیم زدوبالحنی که تمسخر توش موج میزد گفت
_بی خوابی زدهه به سرت،بروبگیربخواب