رمان طلسم خون228

Fati.A Fati.A Fati.A · 10 ساعت پیش · خواندن 1 دقیقه

ارسلا باحرص هلش داد اونور
-پررو نشو

رافئل سری ازروی تاسف تکون داد

_هیچوقت ادم نمیشی تو

ارسلان نیشخندی تحویلش دادکه رافئل

باخنده سوار ماشین گرون قیمتش شدو رفت
به رفتنش خیره بودم که با صدای بلندبوق ازجاپریدم

پشت بندش صدای ارسلان توگوشم پیچید 
_مادمازل کجاسیرمیکنی یالا وقت ندارم سوارشو بریم ازاین خراب شده

پوفی کشیدمو بی حرف سوارماشین شدم انقدحواسم پرت بودنفهمیدم کی سوارماشین شدهه،تادروبستم پاشو رو گاز گذاشتو ماشین ازجاش کنده شد،ازسرعت زیاده اش جاخوردم اما صدام درنیومد
باز برگشتیم سرخونه ی اول،ارسلان خان ازهمین اول اعلام جنگ کرده بود،هه
اینبار عمرا منومیبخشید
این بشربقدری کینه ای بودتایه گوه خوردن نمینداختت ول کنت نبود
شیشه رو دادم پایین که دکمه ای روزد
شیشه دوبارهه بالارفت
شاکی نگاش کردم
_چرا دادی بالاشیشه رو گرممه

نیم نگاهی بهم انداخت
_بجهنم 
_میگم گرممه شیشه رو بدهه پایین

نوچی کردوریلکس گفت
_کولرماشینوروشن کردم پس ببند دهنتو  مغزمنم تیلیت نکن

باحرص دست به سینه تکیه دادم به صندلیموبه بیرون خیره شدم
لحظه ای بعد دست بردو ضبط ماشین رو روشن کرد
صدای تتلو توماشین پخش شد:
_حقمه حال الانمو
کسی نموند کنارمو‌
گرفت ازم همه چیمو
اونی که بود دارو‌ندارمو
حقمه هرچی سرم بیاد
دلم آزادی میخواد
نمیدونم ته قصمو
الان فقط آرامش میخوام
.......
آخر از سمتی سقوط کردم
که بهش تکیه میکردم
ضربه رو‌ من از کسی خوردم
که فکرشم‌ نمیکردم
الان میفهمم ای کاش
به هیچکس اعتماد نمیکردم
....
آخر از سمتی سقوط کردم
که بهش تکیه میکردم
ضربه رو‌ من از کسی خوردم
که فکرشم‌ نمیکردم
الان میفهمم ای کاش
به هیچکس اعتماد نمیکردم
......
من خسته ترینم
از همه بریدم
دیگه میبندم چشامو
به امید صبح سپیدم
شاید نوری بتابه
دلم راحت بخوابه
تو این جهنمه الان
یه بارونی بباره

*چقد این اهنگ حرف دل منوارسلان بود
انگار قسمت اولواخر اهنگ برای دل من بودو وسطاش حرف دل ارسلان بود
سوز اهنگ باعث شد،اشکام دوبارهه مهمون صورتم شن