رمان طلسم خون280

یادش نمی امد،اخرین سکسش چه زمانی بودهه
اما حالا تموم حس های مردانه اش بیدارشده بود
ماری نیز دست کمی ازاو نداشت
پایین تنه ی خیسش را بر روی عضو بزرگ اریا میکشید
اریا بی تاب اورا دراغوشش بلندکردو بی توجه به نگاه حیرت زده ی اهالی خانه ،اورا به داخل اتاق بردو درب راپشت سرش بست
بازی لب ها تمومی نداشت
اریا بی تاب ،تاب دوبنده ی ماری را تاسرشانه اش پایین کشید
همزمان اورا به دیوار چسباند
حال نوبت ماری بودکه دکمه های پیراهن اریا رابازکند
لباهایشان توقف کردن
اینبار زبون داغو گرم مرد بر روی گردن وقفسه ی سینه اش کشیده شد
ماری داغ تر ازان بود که به یک معاشقه ی ساده راضی شود
_بریم روتخت
اریا بوسه ی سریعی بر روی لبان درشت زن نشاند
_باشه
دقایقی بعد هردو برهنه روی تخت بودن
اریا سینه های بزرگ ماری را چنگ زدو باتموم وجود نوکشان را به دهان کشید
صدای بلند اهو ناله ی هردو تموم اتاق را پرکرده بود
حتی افراد بیرون از اتاق نیز به راحتی صدایشان رامیشنیدن
برای هیچکدوم این موضوع اهمیتی نداشت
اریا نگاهش را بالذت به بهشتو باسن بزرگ معشوقش دوخت
باشهوت نالید
_میتونی برگردی
ماری سوالی نگاهش کرد
اولین بار بود بامردی رابطه داشت وحال منظور اورا نمی فهمید
اریا ازاینکه او تجربه ی سکس را تاکنون نداشته
خوشحال اورا به حالت داگ استایل دراورد
حال باسن بیش از حد بزرگ زن مقابل نگاه گرسنه ی مرد نقش بست
اریابی معطلی پشت زن قرار گرفت
الت بزرگو بی قرارش را به بهشت خیس زن مالیدوبا یک حرکت یهویی عضوش را داخل مهبل زن فرو کرد
صدای جیغ دردناک ماری هم باعث توقفش نشد
حریص التش را داخل واژن گوشت الودو نرم زن،فرو میکرد
باهربار کمر زدنش،کل التش داخل بهشت خیس زن عقب جلو میشد
جوری که شکم اریا،با لپ های بزرگ باسن ماری اصابت میکردو ملودی شهوتناکش هردوی انهارا غرق درلذت میکرد
_اههه درد داره ولی نمیدونم چرا دوس دارم ادامه بدی
اریا بوسه ای به قوس کمرش زد
_چون بدجور حشری شدی
_آه اریا،درسته من فارسی بلدم ولی بعضی ازچیزارومعنیشو نمیدونم،حشری که گفتی الان یعنی چی
_هیشش بعدا بهت توضیح میدم
ماری ساکت شد
وخود راباردیگر بالذت، به او سپرد
اریا بدجور تحریک شده بودو انگار حالا حالاها قرارنبود تخلیه شود
عضو بزرگش را از واژن داغ زن بیرون کشید
بادیدن خون روی التش ،نیشخندی زد
علاقه ی شدیدی به خوردن بهشت خونیو خیس ماری داشت
اما باسن بزرگ زن بیشتراز هرچیزی هوشو حواسش رابرده بود
باشهوت انگشتش را داخل سوراخ ماری فرو کرد
_آخخخ داری چیکارمیکنی درش بیار
اریا اما بدجور امشب بدجنس شده بود
سر التش را روی سوراخ پشتش تنظیم کردو بایک ضرب کل التش را داخلش فرو کرد
جیغ های پی درپی ماری ادامه داشت
اما اریا الان فقط دلش فتح این باسن بزرگ را میخواست
_خواهش میکنم...بس کن...اخ درد..دارهه
اسپنکی به باسن زن زد
_هیس...تحمل کن من تااین کون گنده اتو جر ندم،درش نمیارم
_درد..دارم
_ساکتت
به دنباله ی حرفش حرکاتش را وحشیانه ادامه داد
بعداز دقایقی ارضا شد
ماری نیز باتموم دردو لذتی که چشیده بود
بشدت لرزیدو اروم گرفت
تابه شکم دراز کشیدوخواست نفس راحتی بکشد
اریا رویش دراز کشید
صدای هین بلندش باعث خنده ی مرد شد
_دیگه نمیتونم
_فقط یه دور دیگه
ماری ناچار ساکت شد
نمیخواست این لذت را از هردویشان دریغ کند
مرد الت اماده اش را به باسنش کشید
ماری ترسیده از درد دوباره ی پشتش سرش را درون بالشت فرو کرد
اما اریا التش را لای بهشتش هدایت کرد
باکمی زور عضو بزرگش را داخل واژن تنگو خیس مقابلش فرو کرد
با اشتیاقو حرص باسرعت خود را به بدن زن میکوبید
صدای جیغو ناله های ماری از دستش در رفته بود
زمانی سکسشان به پایان رسیدکه هوا روبه تاریکی میزد
بدی خون اشام بودن هم همین بود،زمانی که تحریک میشدن
به سختی ارام میگرفتند
ماری بی حال از رابطه ی چندساعته، دراغوش گرم اریا فرو رفت
دلخور بود اما حرفی نزد
اریا برایش توضیح داد
_معذرت میخوام،دست خودم نبود،فکرمیکنم از رابطه های ماها خبرداشته باشی وقتی تحریک میشیم کنترل کردن خودمون خیلی سخته
ماری بوسه ی به سینه ی برهنه ی عشقش زد
_میدونم عیب ندارهه،فقط یکم مراعات حالموکن
_چشم خانمم
*****