رمان طلسم خون282

melody.A melody.A melody.A · 1404/2/22 10:29 · خواندن 1 دقیقه

گیج شونه ای بالاانداختم 
لابد ارسلان نذاشته بیدارم کنن
اومدم توجام غلتی بزنم که با دیدن اتاقو تختی که روش بودم
هنگ کردم
شوکه توجام نیم خیزشدم
تاجایی که یادمه اتاق من چوبی نبودوتختم دونفرهه بود
اینجا چخبربود
باحرکت چیزی توشکمم ،بیشتراز قبل شوکه شدم
لبخندشیرینوبزرگی رولبام نشست
اولین بار بود بچه ام اینجوری به شکمم ضربه میزد
نگاه دقیقی به شکمم انداختم
خدای من چی میدیم شکمم یکم جلو اومده بود،تویه روز همچین تغییرشیرینی غیرممکن بود.
دقایقی به مغذم فشاراچردم تا بخاطربیارم من چرااینجام

که یه لحظه تصویری مثل برقوباد ازذهنم گذشت،اه اریکا احمق معلومه که خونه نیستی ولی خب ماکی رسیدیم کی اومدیم تواین خونه که من خبردارنشدم
اخرین چیزی که یادم بود ،سوار شدنمون توهواپیمابودوقراربودبرای درمانم بریم افریقا به دیدن ساحره ی پیری به اسم ماری
گندش بزنن چرا بعد اونو یادم نمیومد
انگار یادم بود اتفاقاتی افتادهه ولی اون اتفاقه رو یادم نمیومد
واین بدجور اعصابموخوردمیکرد
طبق تجربه های اخیرم
احتمالاخیلی خوابیدموشب قبل ازخستگی  بیهوش شدم
چون چندبار این فراموشی بعدخواب سراغم اومده بود،دیگه برام نرمال بودوسعی کردم دیگه انقد باخودم کلنجارنرم

ازجام بلندشدم که همون موقع پام به پلاستیک بزرگی خورد
کنجکاو خم شدم سمتشواروم گره اشو باز کردم
بادیدن کلی سرم استفاده شده و کیسه های خون خالی 
جاخوردم
اینادیگه چی بودن
کی این همه سرم رومصرف کرده بود
اصلااین کیسه های خون مال کی بود
نکنه اینجا بیمارستانی چیزی بودمن خبرنداشتم

یه لحظه جرقه ای توذهنم روشن شد
باباوارسلان
احتمالا این همه خونو اون دونفر خوردن،مگه نه اینکه اونا درهرحال باید تغذیه کنن
چقدم زیادخوردن،اییی
به حالت چندش در پلاستیک رو بستم.

بایکم گشتن ،متوجه سرویس بهداشتی ته اتاق شدم

دروبازکردموبه سمت روشویی رفتم
بی معطلی ابوبازکردمومشتموپرکردم ازش
چندبار پشت سرهم اب رو روصورتم پاچیدم
دستمالی برداشتمو جلواینه شروع به خشک کردن صورتم کردم