رمان طلسم خون64

صدای قدم هاشونومیشنیدم
انگاربیشترازدونفربودن
کنجکاو لای کمدو یکم بازکردم
بادیدن سه تازن برهنه که روبه روی تخت وایستاده بودن
هینی کشیدم
نگاهم معطوف اون ارسلان عوضی شد که بیخیال درازکشیده بودو
باخونسردی درحال تماشای اون سه تازن بود
نمیخواستم این صحنه ی چندشوببینم ولی یه حسی وادارم میکرد
نگاهموازشون نگیرم
دقایقی بعد یکی از زن هاکه موهای سرخی داشت،جلورفتوشروع به بازکردن کمربندارسلان کرد
چشام از وقاحتش گرد شد
شلوارولباس زیرشو کشیدپایین،که سریع چشاموبستم
لعنتی داشتن چه غلطی میکردن
باصدای آه دخترهه
حرصی چشاموبازکردم ونگاشون کردم
بادیدن آلت غیرطبیعی ارسلان چشام گردشد
لعنتی آلتش مثل هیولابود، خیلی بزرگوکلفت بود
حتی توفیلمای پورنم همچین چیزی ندیده بودم
آب دهنموباصداقورت دادم،زن موسرخ شروع به ور رفتن با اون هیولاشد
دوتازن دیگه ام، درحال بوسیدن هم بودن
لعنتی اون عوضی باوجود داشتن جفت،جنده های گله رومیکرد؟!
یه ان به خودم توپیدم
نکنه حسودیت شدهه اریکا انقد احمق نباش
فکرای احمقانه ام نکن