رمان طلسم خون75

شورتم ازهمین لمس ساده اشم خیس خیس شده بود
باصدای لرزونی گفتم
_باشه،حالامیتونی بری عقب
بی حرف ولم کرد
نفس حبس شده اموبیرون فرستادم
***
دقایق طولانی داشت بهم توضیح میداد
ولی من هنوز توفکرگرمای تن وبرجستگی التش بودم
بی اراده نگاهم رو خشتکش نشست
بادیدن الت بادکرده اش ازروشلوارکش
باتعجبوبدنی داغ کردهه،اب دهنموباصدا قورت دادم
_حواست به منه دیگه؟
سریع به صورتش نگاه کردم
مثل اینکه موچموگرفته بود
ازاون نیشخندمسخره اش معلوم بود،نگاهموشکارکردهه
پوفف گندبزنن به این شانس من
***
باحرص اشکاریواشکی وارداستخرشدم
بعدازاون همه تحرکو گرگرفتگی میخواستم یکم ریلکس کنم شروع به دراوردن لباسام کردم
ازرخت اویز،یه تیکه لباسی که فرقی بالباس خواب نداشتودرظاهرمایو بود
روبرداشتمو تنم کردم
غرغرکنان نشستم کناراستخر
اخه سوتی ازاین خجالت اورترم مگه هست
لعنتی،اخه احمق چرا به اونجاش نگاه میکنی که گیربیوافتی پوفف
پاهاموتواب گرم استخرفرو کردمو
چشاموبستم
_اروم باش اریکا،اینجاخبری از ارسلان نیست،ریلکس باش ریکلس
_متاسفانه یاخوشبختانه من اینجام جفت عزیزم
باصدای ارسلان ازجاپریدم
چشام بادیدنش اونم تواب گردشد
_تواینجاچیکارمیکنی؟
پوزخندی زد
_اینجا استخرشخصی منه،من بایداین سوالوبپرسم احمق
حرصی بلندشدم برم که یادم افتاد پشت لباسم کلا تورهه وخیلی بدتراز جلوی لباسه
بیچارهه وار تمرگیدم سرجام
نگاهموازاون عوضی ازخودراضی که خیرهه به بدنم شراب میخورد،گرفتم
_خانم موشه ازاب میترسه
باحرص دندوناموروهم فشاردادم
_اولا موش خودتی عوضی،دوما نمیترسم
ابرویی بالاانداخت
_نمیترسی بپرتواب
*برای اینکه کم نیارم بی معطلی اومدم تواب
بالبخندپیروزی نگاش کردم
_نظرت راجب مسابقه چیه