رمان طلسم خون86

شدت اب بیشترشد،تقریبا پاهام سست شدهه بودودیگه جونی نداشت
داشتم به زیرکشیده میشدم
باصدای بلندی جیغ کشیدم،زانوهام به جلوخم شدویهوداخل اب فرو رفتم
شوکه دستوپامیزدم بیام بیرون
ترسیدهه بال بال میزدم واسه یکم اکسیژن
نفس های اخرم بودکه دستای گرمی دورکمرم حلقه شدوباسرعت غیرقابل باوری ازاب بیرون کشیده شدم
چشاموبسختی بازکردم
سرفه های پی درپی امونم نمیداد،یکم که بهترشدم
هوارو با ولع داخل ریه هام کشیدم.
نگاه بی جونم به ارسلانی که بانگرانی روتن خسته ام خیمه زده بودوازموهاش اب چکه میکرد، دوختم.
نگاهموکه دیدبااخمای درهم غرید
_یه باردیگه حرف گوش نده تادندوناتو تودهنت خوردکنم
متقابلااخم کردم
_چی..داری..میگی..عوضی..اگه..تومیومدی کمکم..الان تواین حال......
_هیش،ببند دهنتودختره ی احمق،کم مونده بود بمیری بخاطر لجبازیت
*حرفی نزدم که دست انداخت زیر زانوهاموکمرم
درمقابل چشای گردشدم
منوتوبغلش بلندکرد
_چیکارمیکنی بزارم زمین
بی توجه شروع به حرکت کرد
_اگه بخوام منتظرفس فس توباشم شب شدهه
* اخمی کردوزیرلب گفت
_هرچندالانشم شب شدهه
بی حرف نگاش کردم که بااخم توپید
_بخاطر جنابعالی امشب نمیتونم به موقع برسم