نفس هاي گرمش روي صورتم پخش میشد:ا
زبونشورو پیشونی وبینیم کشید: ادامه بدم؟؟
دستاش با موزی گری ،به پشت کمرم راه پیداکردو رو باسنم کشیده شد.....آره یا نه؟؟؟
با صداي خش دارش اسممو به زبون اورد.
_اریکا
هرچی بیشتر انگشتاش رو فشار میداد من
بیشتر ته دلم خالی میشد و قلبم تندتر میزد
وسوسه انگیز بود،حتی اگه میخواست همینجا باهام باشه مخالفتی نمیکردم.لعنت به هرکس که
ممکن بودما رو ببینه.صورتش روجلوترآورد.میتونستم لبخند محوِته چهرهشرو ببینم.
حرفی نزدم که،خیرهه توچشام اون یکی دستشو روسینه ام گذاشتومحکم چنگش زد
باحالی خراب ناله ای کردم
که لب زد
_نگا،این کوچولوها دارن التماس میکنن بازبونم لمسشون کنم
*انگشتشو رونوک سینه ام که خیلی واضح از زیرمایوزده بودبیرون کشید
_میبینی که،نوکش ازآلت من سیخ ترشدهه
_عااحح،بس کن..لعنتی
چسبیده بهم تقریبابغلم کردوزیرگوشم درحالی که سینه امو محکم میمالید،غرید
_صدای چک چک اب حشرتو میشنوم،داری کیوگول میزنی اریکا، بدنت دارهه برام له له میزنه
*دستشو چنگ زدم تا ازحرکت دستش روسینه ام دست بردارهه
داشتم میمردم مثل ماربه خودم میپیچیدم
لباشودوبارهه رولبام گذاشتوبی معطلی لباموبه کام گرفت
دستامو داخل موهاش فروکردم،خودمو جلوتر کشیدم تا بوسه عمیقتر بشه،بدنم رو بیشتر به تن
داغش چسبوندم،تپشهاي قلبشرو روي پوستم حس میکردم
هر بار دهانش رو بیشتر باز میکرد وحریص وحریصتر میشد،مشتاقانه تر.
بوسه هاش نابود کننده ترازهردفعه اي بود.
دستشرو زیر باسنم بردوفشاری بهش واردکرد
که بین لباش ناله ای ازلذت سردادم
اینبارلبهاش شروع به گازگرفتن لاله ي گوشم کرد و بعدازروی لباس، زبونش روبه همین منوال قفسه ي سینهم تا نافم
کشید..نوازشهاش صداي ناله هامرو بلندترمیکرد
جواب داد:تموم.وجودتو.میخوام.
کلماتش رو با تاکید و فاصله ادا میکرد:هیچ جایی از تنت نمیمونه که منو روش،بالاش و داخلش
نداشته باشه.
دیگه نمیتونستم تحمل کنم.
ارسلان تویه چشم بهم زدن دستشوبه یقه ام رسوندوپایین کشیدش که لباس از وسط جرخورد
شوکه هینی کشیدم ،سریع دستامو روسینه هام گذاشتم
تالختیشوبپوشونم،لعنت به من که بی فکر سوتین نزدهه بودم. با اخم دستامو محکم پس زدوبی معطلی سرشوبه سمت سینه ام خم کرد
لباش روسینه ام نشستوهاله ی کوچیک سینه اموبازبونش لمس کرد
ازشدت لذتوشهوت جیغی کشیدم که بی معطلی
نوک سینه امو به دهن گرفت
ازداغیوخیسی دهنش رو نوک سینه ام اه بلندی کشیدموبازوشومحکم چنگ زدم
_اومم جون چه خوشمزه اس
اهوناله ام دیگه دست خودم نبود
جوری مک میزد که کل تنم به لرزهه دراومدهه بود
مثل نوزادی که شیرمیخورهه سینه امومیخورد
خارج شدن آبمواز لباسم حس میکردم،خیسیش تارونامم ادامه داشت
مکثی کردکه نفس حبس شده اموبیرون دادم
فکرکردم تمومشدهه امابالیسی که از زیرسینه ام تا نوکش زد شوکه ،جیغی ازلذت کشیدم
_ارومتر میشنون
به دنباله ی حرفش وحشیانه نوک سینه امو محکم به دهن گرفتو مکید
باملچ ملوچ شروع به خوردن وگاز گرفتن کرد
لباموبهم فشارمیدادم تا صدام درنیاد
اگه یکم دیگه ادامه میداد بی شک ارضامیشدم
انگارفهمیده که دست ازخوردن برداشت
بوسه ای لای سینه هام زدو پایین تر رفت
بوسه هاش تازیردلم ادامه داشت
دستش رو قسمت پایین مایو نشست که سریع دستمورودستش گذاشتم
بی توجه به نبض لای پاموخیسیونیازش،نمیخواستم بیشترازاین ادامه بدم
شاکیوخمارنگام کرد
_بکش عقب
باصدای لرزونی گفتم
_نمیشه..تو..توداداش...بابامی...عمومی..اینکاراشتباهه
بی توجه به حرفی که زدم
دستموبه عقب هل دادومایورو ازتنم دراورد
باشهوت به بهشتم که ازرونیاز قلمبه شده بود،خیرهه شد
حتی نگاهه لعنتیشم ،انقد داغ بودکه میتونست بارهاوبارها ارضام کنه
دستمورو بهشتم گذاشتم تامانعش شم
_نکن
سرشوبلندکردونگاهشوتوچشام دوخت
بالحن خاصی گفت
_دوس نداری این تپل خواستنیتوعموت بلیسه،هوم دوس نداری زبونم برهه تواین کوص صورتیتوتموم ابتو بمکم
*حرفاش شهوتموبیشترکرد
باشهوت نالیدم
_بخورشش لعنتی
هنوز حرفم تموم نشده بودکه دستموازروش برداشتو وحشیانه به بهشتم حمله ورشد
بین پام قرارگرفتو یکی ازپاهامو روشونش انداخت،تابه خودم بیام بانهایت سرعت زبونشولای بهشتم کشید
_عااحح،بیشتررر
باحرفم جری ترشدوازچوچولم تاسوراخمومحکموپر حرارت لیسید
تن تن بهشتمولیس میزد
_اوفف جنده ی منی تو،چقداب انداخته این کوپلت
سیلی به بهشتم زدکه از لذتودردبه خودم پیچیدم
_آخخخ بخورشش،زبونتومیخواممم زوددد
اینبارچنان واژنمو مک زدکه جیغ بلندی کشیدمو،موهاشوچنگ زدم
عمیق گوشه هاشو میخورد
اینبارحرکاتش خیلی سریعتر شد. بدونیه ثانیه توقف. ازشدت لذت داد زدم:آه...!
صداشو شنیدم که گفت:چشماتو بازکن
وقتی کاري که ازم خواست انجام دادم،چهره ي جذاب وچشای نافذش جلوچشم نقش بست
_بهم بگو چه حسی داري..
کارش هر لحظه سریعتر وسختتر ومحکمتر میشد..
– حسه..
براي نفس کشیدنهم میجنگیدم: لعنتی..خیلی خوبه!
ناله ي بلند وشهوتناكم توفضامیپیچید
_دارم..میمیرمم..اه
گرمای شدیدی زیردلم پیچید
وپشت پلکام اتیش بازی راه افتاد
تواوج بودم
که زبونشولول کردوداخل واژنم فرستاد
ازته دل جیغ کشیدمولرزیدم
ابم باشدت بیرون پاچیدوتودهنش خالی شد
که باعطش همه رو خورد
میشه گفت یه قطره اشم ازدست نداد
بی حال داشتم پخش زمین میشدم که روهوا گرفتتم
خجالت میکشیدم
توروش نگاه کنم
شایداولین باربودکه به این خوبی اونم توسط یه مرد ارضامیشدم
قبلاهمچین تجربه ای نداشتم
جز اتفاق توی غارمن سکسی نداشتم
پشیمون نبودم ولی رومم نمیشد توچشاش نگاه کنم
انگارفهمیدکه همونجورکه توبغلش بودم بلندم کردوبی حرف شروع به حرکت کرد